هیچ بدنی خجالت آور نیست، بهمراه ویتنی تور
ویتنی تور، یک تولیدکنندهی رادیویی است. اما اخیرا او نقش دیگری را هم ایفا میکند، نقش یک مدل! حتما ویدئوی او بنام «رقص یک دختر چاق» را دیدهاید. ویدئویی که باعث شگفت زده شدن و به فکر فرو رفتن مردم سراسر دنیا شد. به همین دلیل ما از ویتنی خواستیم تا کمی دربارهی ویدئویش، و کمپین «هیچ بدنی خجالت آور نیست»، با ما صحبت کند.
امروز در این مقاله از سبزینه راه نکات خیلی مفید و عملی و کاربردی را برای شما در نظر گرفته ایم.
اولین ویدئویت را چه زمانی ضبط کردی؟
حدودا سه سال پیش، من به دیدن یک مربی خصوصی بنام ویلیام پاول رفتم. من برای مدتها چاق بودم، اما بالاخره دوباره شروع به رقصیدن کردم، چرا که ویلیام به من باور داشت، و اعتماد به نفسی به من داد تا با وجود اینکه هنوز چاق بودم، بتوانم از نظر فیزیکی فعال و قوی بشوم.
من توانستم صاحب مدرک مربیگری زومبا شوم، و متوجه شدم مادامی که نیروی حرکت کردن دارم، میتوانم برقصم و احساساتم را بروز دهم، دیگر مهم نیست چه سایزی دارم!
چه شد که ویدئویت را پخش کردی؟
یک سال بعد از اینکه به تیم رادیویی جدیدم پیوستم، (و البته بعد از اینکه ۵۰ کیلوگرمی که با کمک مربیام کم کرده بودم دوباره برگشت!) همکارم جارد، در یک برنامهی رادیویی با میزبانی جارد و کتی، پیشنهاد داد که من تعدادی ویدئو روی یوتیوب بارگزاری کنم، چرا که ما تازه کانال اختصاصی خودمان را روی یوتیوب ساخته بودیم.
جارد پیشنهاد داد که نام ویدئویم را «رقص یک دختر چاق» بگذارم و من هم قبول کردم. و یک سال بعد، یکی از آن ویدئوها به طور ویروسی پخش شد!
آیا بخاطر واکنشها سورپرایز نشدی؟
هم بله هم نه. واکنشهای منفی، همچنان هم مرا سورپرایز میکند، چرا که نباید این چنین باشد. من ویدئوها و پستهایی را در بلاگ شخصیام منتشر میکنم و بعضیها واقعا در حق کسانی که اضافه وزن دارند، ظلم میکنند! با این وجود، واکنشهای مثبت هم به آن ویدئویی که پخش شد، کم نبود!
من هزاران پیام از سراسر دنیا دریافت کردم، از مردان و زنانی که میگفتند رقصیدن من آنها را به گریه انداخته و زندگیشان را تغییر داده است. خیلیها برای من نوشتند که وقتی بلاگ من را میخوانند، انگار که زندگی خودشان را مرور میکند…
نمیدانید که چقدر خوشحالم که توانستهام با انسانهایی که هیچوقت ندیدمشان ارتباط برقرار کنم. البته این موضوع من را غمگین هم میکند! داستان و مبارزات من با تصویری که از بدنم داشتم، فقط مختص به من نیست. در حقیقت، بیشتر از آنچه که من فکر میکنم فراگیر است. به نظر من این یک مشکل در جامعهی ماست.
چه چیزی فکر تو را دربارهی تصویری که از بدنت داشتی عوض کرد؟
من با مربی شخصیام ویلیام پاول، در طول ۸ ماه ۵۰ کیلوگرم وزن کم کردم. من شروع به یاد گرفتن زومبا کردم، و دیگر میتوانستم ۸ کیلومتر را به راحتی بدوم. اما وقتی پایم را از باشگاه بیرون میگذاشتم، هنوز هم به چشم دیگران چاق بودم!
در واقع داستان اینطوری بود… یک بار دقیقا ۸.۵ کیلومتر دویده بودم، خیس از عرق به درون ماشینم رفتم و نفس نفس میزدم. شخصی با ماشینش به سمت من آمد و مرا به یک اسم ناخوشایند صدا کرد. آنجا بود که شدیدا قلبم شکست!
همچنین، پسری که در همان زمان با او دوست بودم، کسی که بدن مرا همان شکلی دوست داشت، مرا پیش یکی از دوستانم تحقیر کرد و با او دوست شد. این اتفاقات انگار من را از وسط نصف کرد. یادم میآید که به پدرم زنگ زدم، و در حالی که گریه میکردم از او پرسیدم که من به چه دلیل دارم این همه به خودم زحمت میدهم؟ من ۵۰ کیلو کم کرده بودم، فکر میکردم قوی و با اعتماد به نفس شدهام، اما تمام این جان کندنهایم، با برچسبی که یک مرد غریبه به من زد، همهاش فرو ریخت (توسط کسی که خودش هم چاق بود!).
خب، دوباره آن ۵۰ کیلوی کذائی سر جایش برگشت، و من به شدت افسردگی گرفتم. آنگاه به این فکر افتادم که من آنقدری که باید روی خودم و ارتقای شخصیتم کار نکردهام. من هنوز هم میخواستم لاغر شوم، نه بخاطر خودم، نه بخاطر سلامتیام، بلکه بخاطر دیگران… پس این را پذیرفتم، و دیگر با متفاوت بودن دست و پنجه نرم نکردم.
من از پایان این چرخهی خود نفرتی (همان عشق به خود، اما نه عشق، در واقع چیزی که دیگران در مورد من فکر میکنند)، نا امید بودم. اینگونه شد که تصمیم گرفتم به خودم عشق بورزم. حالا شروع کردهام، در سنگینترین وزنی که تا به حال داشتهام! و میبینید که جواب داده!
خیلی خب ویتنی، مهمترین پیامی که دوست داری به خوانندگان ما بدهی چیست؟
من فکر میکنم که خیلی ساده است. همهی ما با تصویری که از بدنمان ساختهایم گلاویزیم، اما نباید بگذاریم که این تصورات زندگی را به ما دیکته کنند! ما باید عاشق خودمان باشیم، باید کامل و با قدرت زندگی کنیم. هیچ بهانهای هم نداریم. هیچ خجالتی هم نمیکشیم!